تجربه تبلیغی – سال دوم هفته 47
درسهای یک پاسخ صادقانه
سالها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، فقیه وارسته و عارف بصیر، مرحوم علّامه سید محمدحسین طباطبائی (ره) برای درمان بیماری، سفری چندماهه به کشور انگلستان داشتند. حضور ایشان در آن روزگار، که جامعه مسلمانان غرب هنوز بسیار محدود و پراکنده بود، فرصت بینظیری برای دیدار و گفتوگو با این شخصیت کمنظیر پدید آورد.
علّامه در طول اقامت تقریباً سهماهه خود، هر روز ساعتی معین را برای ملاقات عمومی در نظر گرفته بودند. مردم – بهویژه دانشجویان مشتاق معارف اسلامی – از نقاط مختلف انگلستان به محضر ایشان میآمدند و با پرسشهای علمی، اعتقادی و اخلاقی، از ایشان بهره میبردند.
در آن ایام، من که نوجوانی پانزده ساله و سرشار از شوق دانستن و شیفته شخصیت و آثار علّامه بودم، هر روز خود را به محل اقامت ایشان میرساندم و با جان و دل به پاسخهای نافذ ایشان، خصوصاً به پرسشهای دانشجویان و جوانان، گوش میسپردم و بهره میبردم.
یکی از روزها، جوانی دانشجو به محضر ایشان شرفیاب شد و سوالی را مطرح کرد. علّامه پس از شنیدن پرسش، برای لحظاتی طولانی، شاید حدود چهار دقیقه، به فکر فرو رفتند و در اطراف آن پرسش تأمل نمودند. در نهایت، سر بلند کردند و به جای هرگونه تکلّف یا پاسخ سازی، با کمال صراحت فرمودند: «نمیدانم. اگر فردا تشریف بیاورید، پاسخ شما را خواهم داد».
اعتراف صریح علّامه به «نمیدانم»، برای من که در ذهنم تصویری فرا انسانی از مفهوم «علّامه» و شخصیت ایشان ترسیم کرده بودم، بسیار عجیب و حیرتآور بود. انتظار چنین پاسخ بیپردهای از عالمی در جایگاه ایشان، دور از ذهن مینمود.
فردای آن روز، با کنجکاوی بیشتری به دیدار ایشان رفتم و منتظر بودم تا آن دانشجوی جوان دوباره حضور یابد و ببینم پاسخ علّامه چگونه خواهد بود. لحظاتی نگذشت که جوان وارد شد. در کمال تعجب، مشاهده کردم که حضرت علّامه با دستان لرزان – ناشی از ضعف، پیری و بیماری- دست به جیب قبایشان بردند و کاغذی را بیرون آوردند و آن را به جوان دادند و فرمودند: «این جواب سوال شماست که برایتان آماده کردهام».
وقتی بیشتر دقّت کردم، در شگفتی عمیقی فرو رفتم: دیدم علامه بیش از هفت صفحه با دستخط مبارک خود نوشتهاند؛ یعنی تمام یک روز را صرف پاسخگویی به یک سؤال جوانی کردهاند که شاید هیچکس او را دوباره نمیدید.
اگر دیروز از پاسخ صادقانهی ایشان متعجّب شده بودم، امروز، از دیدن این صحنه، یعنی نگاشتن بیش از هفت صفحه با دستهای لرزان برای رفع ابهام یک جوان، بیشتر به شگفت آمدم. این میزان از توجه و اهتمام فوق العاده یک عالم فرهیخته به مسائل فکری و دغدغههای جوانان، برایم بسیار آموزنده بود. با خود گفتم: حقیقتاً که نام زیبای «علّامه طباطبائی» برازنده ایشان است. و در آن لحظه بود که معنای واقعی «علم نافع» و «مسئولیت عالمان» را با تمام وجود درک کردم.
برخی از آموزه های این تجربه تبلیغی:
- شجاعت در اعتراف به ندانستن: تبلیغ دین بر پایه صدق استوار است. عالم ربّانی هرگز برای حفظ ظاهر، پاسخی نادرست نمیدهد. گفتن «نمیدانم» خود درس اخلاق، امانتداری علمی و اعتمادسازی در فضای تبلیغ است.
- اهتمام حداکثری به پرسش مخاطب: علّامه یک روز کامل را صرف پاسخ به سؤال یک جوان کرد. این رفتار، پیام روشن دارد: ذهن جوان سرمایهای الهی است و باید با جدیّت، محبت و صبر به آن توجه کرد.
- تبلیغ با عمل پیش از کلام: تواضع، دقّت علمی، نظم، توجه به مخاطب و احساس مسئولیت علّامه، در عمل بیش از هر سخنرانی تأثیرگذار بود. این رفتار به ما میآموزد که تبلیغ واقعی، قبل از زبان، از دل و رفتار آغاز میشود.
news via inbox
Subscribe to the newsletter.

