تجربه تبلیغی – سال دوم هفته 43
شنیدن پیش از سخن گفتن
سال ها پیش، که هنوز مبلّغ جوانی بودم، بمنظور تبلیغ و سخنرانی در ایام ماه مبارک رمضان به یکی از شهرهای اطراف محل اقامتم اعزام شدم. شب اول با شوق فراوان بالای منبر رفته و سخنرانی پرمحتوا و علمیای درباره توحید و معرفت الهی ایراد کردم. در اثنای سخنرانی و نیز بعد از پایان جلسه متوجه شدم که جمعیت نسبتاً کمی در مجلس حاضر بوده و همین جمع محدود هم واکنش چندانی به سخنان من نشان ندادند.
شب دوم و سوم نیز همین روند ادامه یافت و حتی عدهای از کسانی که در یکی دو شب قبل حاضر بودند دیگر نیامدند. به عنوان یک مبلّغ جوان بسیار نگران و ناراحت بودم. احساس میکردم با وجود آمادگی علمی، موفق نشده با مردم ارتباط برقرار کنم.
روز چهارم تصمیم گرفتم به توصیه یکی از پیرمردان مسجد، قبل از منبر به میان مردم بروم، با آنها صحبت کنم، از مشکلات و دغدغههایشان بشنوم و فضای ذهنیشان را بشناسم. بعد از گفتگوهای صمیمانه فهمیدم بیشتر مردم آن محله کشاورز و کارگرند و با مفاهیم فلسفی و عرفانی چندان آشنا نیستند؛ اما نسبت به مسائل خانوادگی، تربیت فرزند، آداب دینی و مشکلات روزمره حساسیت دارند.
از همان شب، لحن و محتوای سخنرانی خود را تغییر دادم، به جای مباحث پیچیده فلسفی، از آیات ساده قرآن و حکایات کوتاه و کاربردی استفاده کردم و مثالها را از زندگی روزمره مردم گرفتم و در ابتدای سخنرانی نیز چند دقیقهای با مردم خوش و بش میکردم.
نتیجه کاملاً رضایت بخش بود. در شبهای بعد، مسجد کم کم از جمعیت بیشتری برخوردار می شد. مردم با شوق گوش میدادند و حتی برخی پس از پایان منبر برای طرح سوالاتشان دقایق زیادی پیش من می ماندند.
آنجا بود که فهمیدم: «در تبلیغ، قبل از آنکه سخن بگویم باید سخن بشنوم واگر بخواهم مردم سخنم را بپذیرند باید آنها را خوب بفهمم».
آموزه های این تجربه:
- شناخت مخاطب، مهمتر از صرفاً داشتن محتوای علمی است.
- ارتباط عاطفی و مردمی، زمینه پذیرش پیام را فراهم میکند.
- مبلّغ باید در کنار منبر رفتن، در میان مردم بودن را هم تمرین کند.
- گاهی یک تغییر کوچک در روش ارائه، تأثیر سخن را چندین برابر میکند.
news via inbox
Subscribe to the newsletter.

