داستان های الهام بخش – سال دوم هفته 52

Inspirational Tales - Volume02 Issue52
به روزرسانی دسامبر 24, 2025توسط داستان های الهام بخش دسته بندی هابدون ديدگاه on داستان های الهام بخش – سال دوم هفته 520 دقیقه خواندنمشاهده : 25

داستانی الهام‌بخش از زندگی امام علی الهادی (علیه السلام)

خیابان‌های سامرا تنگ، تحت نظر، و آکنده از سوء‌ظن بود. سربازان در گوشه‌ و کنار ایستاده بودند؛ گوش‌ها باز و دل‌ها بسته بود. این همان شهری بود که امام هادی (علیه السلام) را به اجبار به آن آورده بودند؛ شهری که قرار بود او را خاموش کنند اما نور برای تابیدن اجازه نمی‌گیرد.

روزی خلیفه عباسی امام (علیه السلام) را فراخواند. شب هنگام بود. مشعل‌ها سوسو می‌زدند. هوا آکنده از ترس بود. دربار انتظار داشت مردی را ببیند که زیر سایه مراقبت و تبعید درهم شکسته است. اما در عوض، آرامشی را دیدند که بر دو پا راه می‌رفت.

خلیفه با تندی به او نگریست و گفت: «چیزی بخوان.» او شعر نخواست تا تحسین شود؛ خواست تا بیازماید، دل‌ها را بلرزاند، شاید حتی تحقیر کند.

امام هادی (علیه السلام) آغاز به خواندن کرد؛ اما نه ابیات مدح، بلکه آیات حقیقت خواند. از پادشاهانی گفت که در کاخ‌ها به خواب رفتند اما در گورها بیدار شدند؛ از تاج‌هایی که کنار گذاشته شد، از نگهبانانی که نتوانستند اربابان خود را تا دل خاک همراهی کنند؛ از قدرتی که می‌پژمرد و از حسابرسی‌ای که هرگز از میان نمی‌رود. صدایش آرام بود اما کلامش روشن و استوار.

فضا دگرگون شد. آنان که می‌خندیدند، خاموش شدند. آنان که با غرور ایستاده بودند، سرها را پایین انداختند. خودِ خلیفه به گریه افتاد و محاسنش از اشک خیس شد. در آن لحظه، امام (علیه السلام) شمشیر نکشید؛ آگاهی برافراشت. فریاد نزد؛ یادآوری کرد.

این بود قدرت امام علی الهادی (علیه السلام): نه شورشِ صدا، بلکه مقاومتِ معنا. با وجود نظارت دائمی، امام به هدایت آرام خود ادامه داد. به نامه‌های پیروان دوردست پاسخ می‌داد. شاگردان را پنهانی پرورش می‌داد. و به شیعیان یادآور می‌شد که ایمان تنها در عرصه‌ی عمومی حفظ نمی‌شود، بلکه در صبر، حراست می‌گردد. آن‌گاه که دنیا می‌کوشید او را در تنگنا قرار دهد، او در درون خویش گسترش یافت. و وقتی قدرت خواست او را درهم بشکند، او در اخلاق و شخصیت، استوارتر ایستاد.

امام علی النقی الهادی (علیه السلام) درسی جاودانه آموخت: کرامت، وابسته به آزادیِ رفت‌وآمد نیست، و رهبری، نیازمند تخت و تاج نمی‌باشد.

حتی زیر سایه‌ی ستم، می‌توان راهنما ماند. حتی در تاریکی، می‌توان قطب‌نما بود. و چنین است که زندگی او امروز با ما نجوا می‌کند؛ در روزگاری که حقیقت در تنگناست و صداها زیر نظرند. ریشه‌دار بمان. بر اصول بمان. خدا‌آگاه بمان. زیرا ستمگر از هیچ‌چیز بیش از مؤمنی که فاسدشدنی نیست و دلی که تنها در برابر خداوند متعال سر فرود می‌آورد، هراس ندارد.

Share This Story, Choose Your Platform!

editor's pick

news via inbox

Subscribe to the newsletter.

ثبت ديدگاه