داستان های الهام بخش – سال دوم هفته 45
ابنسینا، پسری که از اندیشیدن دست نکشید
بیش از هزار سال پیش، در روستایی کوچک نزدیک بخارا، پسر بچهای شبها بیدار میماند و به ستارگان خیره میشد. نامش حسین بن عبدالله بن سینا بود. جهانیان بعدها او را با نام «ابنسینا» یا «اویسنا» شناختند.
او کودکی معمولی نبود. در ده سالگی حافظ قرآن کریم بود. در شانزده سالگی به مطالعهٔ پزشکی پرداخت. و در هجده سالگی، بیمارانی را درمان میکرد که دیگران از درمانشان ناتوان بودند.
اما آنچه او را شگفتانگیز میکرد تنها هوش و استعدادش نبود، بلکه ایمان بیقرارش بود. او باور داشت که هر رازی در این جهان، دری به سوی درک حکمت خداوند است.
شب الهام
شبی ابنسینا با مسئلهای بزرگ روبه رو شد. او در حال خواندن *مابعدالطبیعه* ارسطو بود٬ کتابی چنان دشوار؛ که آن را چهل بار خواند و هنوز معنایش را درنیافته بود. دلگیر و خسته، کتاب را بست و به مسجد رفت. در زیر نور فانوسها، دو رکعت نماز گزارد و چنین دعا کرد: «ای پروردگار، ای گشایندهٔ دلها، برای رضای خودت درِ فهم این دانش را بر من بگشا».
وقتی به خانه بازگشت و کتاب را دوباره گشود، ناگهان چنان بود که پردهای کنار رفت و معنای کتاب بر او آشکار شد. او بعدها نوشت: «هرگاه با مسئلهای روبه رو میشدم که از حل آن ناتوان بودم، به مسجد میرفتم، نماز میخواندم و از خالق یاری میخواستم، و راه بر من گشوده میشد».
طبیب روح
ابنسینا پزشکی را تنها درمان بدن نمیدانست. او نوشت: «پزشک باید نخست روح را بشناسد، زیرا بیماریِ روح، بیماریِ بدن را در پی دارد».
او بیماران را شفا میداد، به پادشاهان خدمت میکرد و بیش از دویست کتاب نوشت ؛ از جمله کتاب *قانون در طب*، که بیش از شش قرن در اروپا کتاب درسی اصلی پزشکی بود. با این همه، فروتن ماند و همیشه میگفت که دانش راستین تنها از آنِ خداست و هر کشف، گامی به سوی اوست.
پیام داستان
ابنسینا به ما میآموزد که ایمان وعقل دشمن یکدیگر نیستند؛ بلکه دو بال یک پرندهاند . یکی ما را به آسمانهای ایمان بالا میبرد و دیگری نشانههای خدا را در آفرینش به ما مینمایاند.
چنان که امام علی (ع) فرمود: «کمال عقل در ایمان به خداست».
پس همچون ابنسینا باش: وقتی دانش دشوار میشود، نماز بخوان؛ وقتی جهان گیجت میکند، بیندیش؛ و هنگامی که فهم بر تو گشوده میشود، دلت را به شکرگزاری خم کن.
news via inbox
Subscribe to the newsletter.

