داستان های الهام بخش – سال دوم هفته 42
شمع شفقت
در کوچههای آرام کوفه، آنگاه که شب فرا می رسید و شهر در خواب فرو می رفت، چهرهای تنها در تاریکی حرکت میکرد. گامهایش آرام، دستانش پر از غذا و شانههایش خمیده درزیر سنگینی کیسههای آذوقه بود. هیچ کس نامش را نمیدانست، چرا که چهرهاش را زیر عبایی ساده پنهان میکرد. اما هر جا که میرفت، گرسنگان با نانی در کنارشان به خواب میرفتند و یتیمان با گرما و شادی از خواب بیدار میشدند.
شبی مردی کنجکاو، پنهانی به دنبال این چهرهی ناشناس رفت تا بداند کیست. مرد ناشناس در برابر خانهای محقر ایستاد؛ درون خانه، کودکان از شدت گرسنگی گریه میکردند و او با مهربانی زانو زد، آتشی کوچک روشن کرد و خودش برایشان غذا پخت. در گوش کودکان زمزمه کرد: « فرزندانم، علی را ببخشید که دیر آمد».
مرد ناظر از شدت حیرت بر خود لرزید: او خود امیرالمؤمنین بود! — خلیفهی مسلمانان، جانشین پیامبر ﷺ. همان کسی که پادشاهان احترامش میکردند و سپاهیان فرمانش میبردند، شبهایش را در پنهانیترین خدمتها به نیازمندان میگذراند.
وقتی زن فقیری، بیآنکه بداند او کیست، از او تشکر کرد، تنها پاسخش این بود: «از خداوند تشکر کن، نه از من».
چند روز بعد، وقتی زن به مسجد آمد و همان مرد را بر منبر دید، اشک از دیدگانش جاری شد — چرا که حاکم کوفه همان انسان فروتنی بود که در تاریکی شب، فرزندانش را سیر کرده بود.
امام علی (ع) میفرمود:«چگونه با شکمی سیر بخوابم، در حالی که در شهرم انسانی گرسنه باشد؟»
او آموخت که رهبری، شکوه نیست، بلکه سرپرستی است؛ قدرت نیست، بلکه رحمت است. حتی در حالی که روزه بود، افطارش را شب به شب به نیازمندان میبخشید، تا آنجا که خداوند این آیات را نازل کرد:
«وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا»
«و غذا را در حالی که دوستش دارند [یعنی از غذای مورد علاقه خودشان] به فقیر و یتیم و اسیر اطعام میدهند».
«إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا»
«[میگویند:] ما شما را فقط برای رضای خدا اطعام میکنیم و از شما پاداش و سپاسی نمیخواهیم».
سالها بعد، وقتی در محراب ضربت خورد، نشانههایی بر پشتش یافتند؛ نشانههایی از حمل شبانهی کیسههای آذوقه. آن نشانهها، گواهی خاموش بودند بر عشقش به فراموششدگان.
او با عدالت حکومت کرد، اما با مهربانی دلها را فتح نمود. و تا به امروز، فقیران کوفه مردی را به یاد دارند که شبهنگام میآمد —و نوری از خود بجا میگذاشت، که پیشتر در آنجا، تنها گرسنگی بود.

news via inbox
Subscribe to the newsletter.