داستان های الهام بخش – سال دوم هفته 37
درسی پیامبرانه: بخشش عزت آفرین
در شهر پربرکت مدینه، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در میان مردم خود قدم میزد، بیآنکه خود را از فقیر یا ثروتمند متمایز سازد. او رهبری بزرگ بود، اما ساده میزیست؛ همان غذایی را میخورد که دیگران میخوردند و همانجا مینشست که مردم مینشستند.
روزی مردی نزد ایشان آمد، در حالی که بهشدت ناراحت بود. لباسهایش فرسوده و چهرهاش از گرسنگی رنگپریده بود. دیگر چیزی برای تأمین نیازهای خانوادهاش نداشت.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) او را رد نکرد و از یارانش پرسید که آیا کسی میتواند به این مرد کمک کند، اما بسیاری از آنان، خود نیز در تنگدستی شدید بودند. آنگاه پیامبر (صلّی الله علیه و آله) خود، از آن اندک دارائی که داشت چیزی به مرد داد ولی نمیخواست تنها آرامشی موقّت برای وی فراهم کند، بلکه مایل بود راهی پایدار نشان دهد. به همین خاطر با مهربانی از آن مرد پرسید: « آیا در خانهات چیزی برای فروش داری؟»
مرد پاسخ داد: «فقط یک کاسهی کوچک و یک تکه پارچه.» پیامبر (صلّی الله علیه و آله) از او خواست آنها را بیاورد و سپس آنها را در مسجد به مزایده گذاشت. یکی از یاران رسول خدا آنها را از او خرید. پیامبر (صلّی الله علیه و آله) به آن مرد فرمود با بخشی از این پول، برای خانوادهات غذا تهیه کن، و با بخش دیگر «تبری بخر و با آن هیزم جمع کن و بفروش. و تا پانزده روز دیگر نزد من نیا».
مرد فرمان پیامبر را با شوق بهجا آورد. روزها گذشت، او با عرق جبین و رنج بازو، هیزم جمع کرد و فروخت. پس از دو هفته بازگشت. این بار دیگر آن مرد نحیف غمزده نبود؛ چهرهاش روشن و دلش پر از امید بود. با غرور شیرین کار و تلاش، گفت که توانسته است ده درهم به دست آورد. او با آن پول غذا، لباس و عزّت نفس خریده بود.
پیامبر با لبخندی از سر شادمانی فرمود: « این راه برای تو بهتر است از گدایی، زیرا گدایی روز قیامت لکهای بر چهرهات خواهد بود»[1].
و چنین شد که پیامبر نه فقط نانی به او بخشید، بلکه عزّت نفس و راه زندگی را نیز به او هدیه کرد؛ تا همه بدانند بخشش راستین آن است که هم شکم را سیر کند و هم روح را بالاتر ببرد.
[1] . مسند احمد بن حنبل، جلد ۴، صفحه ۳۶۲، حدیث ۱۹۴۸۲

news via inbox
Subscribe to the newsletter.