داستان های الهام بخش – سال دوم هفته 36

Inspirational Tales - Volume02 Issue36

پیامبر رحمت در طائف

در سال‌های ابتدایی اسلام، پیامبر گرامی ﷺ با سختی‌های بی‌حد و حصر روبه‌رو بود. به دنبال دل‌هایی آماده برای پذیرش پیام خود، به شهر طائف سفر کرد. اما به جای مهمان‌نوازی، با تحقیر مواجه شد. رهبران شهر او را مسخره کردند و مردم با سنگ‌ها او را از شهر بیرون راندند، به طوری که بدنش خونین و فرسوده شد.

پیامبر ﷺ در باغی پناه گرفت و به درگاه خداوند دعا کرد:

«خداوندا، از ضعف و ناتوانی‌ام و از بی‌پناهی‌ام در برابر مردم، تنها به تو شکایت می‌کنم. اگر از من خشمگین نباشی، من مشکلی ندارم. رحمت تو برای من گسترده‌تر است…»

در این لحظه، جبرئیل به فرمان خداوند نزد پیامبر ﷺ آمد و پیشنهاد کرد که مردم طائف را به خاطر بی‌رحمی‌شان بین دو کوه نابود کند. اما پیامبر ﷺ این پیشنهاد را رد کرد. در عوض، دست‌های خود را به سوی آسمان بلند کرد و دعا کرد:

« امیدوارم که خداوند از نسل آن‌ها مردمانی برآورد که تنها او را پرستش کنند».

این لحظه جوهره مأموریت پیامبر را آشکار می‌کند: رحمت، نه انتقام؛ صبر، نه خشم. اگرچه پیامبر ﷺ تحقیر و زخمی شد، اما به جای فکر کردن به خود، به نسل‌های آینده‌ای اندیشید که ممکن بود در اسلام روشنایی پیدا کنند. حقیقتاً سال‌ها بعد، مردم طائف اسلام را پذیرفتند و جزو امت اسلام شدند.

این داستان به ما یادآوری می‌کند که بزرگی نه در انتقام، بلکه در خودداری؛ نه در خرد کردن دشمنان، بلکه در کاشتن بذرهای امید است. پیامبر ﷺ فراتر از درد حال به آینده‌ای سرشار از ایمان نگاه می‌کرد.

برای ما، الگوی او همیشه باقی است: زمانی که با دشمنی یا سختی روبه‌رو می‌شویم، باید با کرامت، شفقت و اعتماد راسخ به خداوند پاسخ دهیم.

Share This Story, Choose Your Platform!

news via inbox

Subscribe to the newsletter.

Leave A Comment