داستان های الهام بخش – سال دوم هفته 33
بیشتر از آنچه که سخن گفت، گریه کرد!
یک داستان واقعی از زندگی آیتالله میرزا جواد تبریزی (رحمتاللهعلیه)
فصل سوگواری بود. در قم، دانشآموزان و علما برای برگزاری یک مجلس عزاداری که توسط آیتالله میرزا جواد تبریزی (رحمتاللهعلیه) برگزار شده بود، جمع شده بودند. دراتاق سکوت برقرار بود و چراغها کم نور. آیتالله برخاست تا سخنرانی خود را آغاز کند.
دهانش را باز کرد، اما به محض اینکه نام «حسین» را بر زبان آورد، صدایش به لرزه افتاد و مکث کرد. سکوت محض بود و سپس اشکها آمدند.
دوباره تلاش کرد. «امام حسین…» اما لحظهای که کلمات بر زبانش جاری شدند، شانههایش شروع به لرزیدن کرد. به جلو خم شد، دستش را روی قلبش گذاشت و گریه کرد – نه به آرامی، بلکه با شدت یک دل شکسته -.
برای دقایقی، او نتواست ادامه دهد. آن روز سخنرانی، موعظه یا درس رسمیای نبود، فقط گریه بود. با این حال، کسانی که در آن مجلس حضور داشتند، گفتند که این، قدرتمندترین مجلس عزاداری بود که تاکنون دیده بودند.
یکی از شاگردان او بعدها گفت: »او به ما آموخت که ارزش کربلا فقط در فهمیدن نیست، بلکه در سوگواری است. سکوت او بلندتر از هر کلمهای سخن میگفت. اشکهایش درس او بودند«.
این یک نمایش زودگذر نبود. این روش او بود. بارها و بارها کسانی که با او مینشستند میگفتند: »او بیشتر از آنچه که سخن میگفت، گریه میکرد« .
درس:
در دنیایی که اغلب به دنبال بلاغت هستند، آیتالله تبریزی نشان داد که عمیقترین حقیقتها گاهی از طریق اشکها بیان میشوند. ارادت او به امام حسین (علیهالسلام) در آنچه که میگفت نبود، بلکه در آنچه که احساس میکرد، بود.

news via inbox
Subscribe to the newsletter.